سلامی دوباره
امروز که ازخوب بیدار شدم تونستم کارهای خیلی زیادی انجام بدم ، براتون چنتا مثال می زنم : اول به مدرسه رفتم
واتحانات چرت و پر تو دادم ::
بعدش به خونه رفتم مامانم گفت: راستی امروز می خوام برم حساب باز بکنم ! من گفتم : من هم مییام ، وقتی
حساب باز کردیم من گفتم: مامان بریم خونه ی مامانی؟
مامانم قبول کرد بعدش رفتیم من باز هم زنگ و زدم وبعد که مامانی ام درو باز کرد من رفتم تو از شانس بد من پام پیچ
خورد، مامان و دا یی ام خندیدن ؛ من که خیلی عصبانی شده بودم گفتم: خنده داره ؟
بعد که رفتیم تو من چند تا سوال مهم در باره ی اینترنت از دایی ام پر سیدم و بعد که کارم تموم شد گفتم : چند تا بلوتوث برام بفرست ، ولی از شانس بد من ، مو بایلمو با خودم نبرده بودم! دایی ام گفت: بلوتوث ها رو چه طوری بفرستم
می خوا ی پا درارن برن وقتی گوشیتو نیاوردی؟
بعد من خندیدم و به مامانم گفتم : بریم خونه ! بعد خدا حافظی کردیم و به خونه اومدیم
راستی تا سلامی دوباره خدا حافظ!