ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

اشنایی با من و خاطرهام

سلامی کردم دوباره:

آره درست متوجه شدی دوباره سلام کردم !!!

راستی یکی از دوستان نظر داده : لطفا در بخش بعدی خودت و معرفی بکن.

من هم قبول کردم و الان می خوام خودم را معرفی بکنم: من حانیه  هستم ودر کلاس

چهارم ابتدایی درس می خونم راستی تا یادم نرفت من ۱۱ساله هستم.

دیشب محمد دایی ام به من گفت: تو شب باید اینجا باشی منم شب اونجا خوابیدم...

دختر خاله ام که مامان و باباش رفتن مسافرت خونه ی مامانی ام بود .

هنوز امتحاناش تموم نشده

وقتی دید من بی کارم عصبانی شده بود

من بهش خندیدم وبعد رفت درس هایش را بخونه

تا خاطره ای دیگر خدا پشت و پناه شما

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:04 ق.ظ

سلام گلم
مرسی که خودت معرفی کردی
اما هانیه جون فکر میکنم اسم تو مهتاب باشه ها
چون دایی محمدت تو قسمت نظرات بهت گفت مهتاب
شایدم من اشتباه کردم
بوووووووووووووووووس
بابای

نگار جمعه 31 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:23 ب.ظ

مهتاب جان خاطراتت خیلی قشنگ بود

ممنون نگار جون

پرگل جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:19 ب.ظ http://pargols.blogfa.com

لام حانیه جون چقدر شکلکات قشنگن اخه من عاشق این جور شکلکام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد