سلام حالتون خوبه؟
امید وارم خوب باشید...
خوب حالا این قالب چه طوره؟ خوب نظر هرکی باکس دیگه فرق داره بعضی ها میگن خوبه و امابعضی ها هم میگن قبلی بهتر بود اما برای تنوع این که خوبه؟؟ مگه نه؟ حالا لطفا نظر بدید ممنونمیشم. اونایی که قالب قبلی رو دیده بودن باید نظر بدن. ۲ تا شون دادن اما منتظر نظرات بقیه هم هست البته بگم که من به نظرات دو دوست خوبمم احترام میزارم اما آدم باید یه تنوعی توتو کارش داشته باشه اما خوب بزارید بهتون بگم که بیشتر برای چی عوض کردم...ببینید من یه وبلاگ دیگه هم ساختم که تو اونم یه چیزایی بنویسم البته اول اون وبلاگم عینهمین وبلاگ بود حتی با همینمطالب و قالب بعدش باخودم گفتم چه کاریه؟؟؟خوب مییام یه وبلاگ دیگه با یه مطالب دیگه بنویسم... بعد همین که داشتم دنبال قالب برای اون میگشتماین قالبی رو که الان گذاشتم رو وبلاگم رو پیدا کردم و خوشم اومد بعد گذاشتم این جا حالابرای اون وبلاگمم یه قالب گذاشتم اونم بد نیست حالا فعلا هیچی توش نذاشتم اما آدرسشرو بهتون میدم تا قالبشو ببینیدو بعدا هم مطالبشو بخونید... البته هنوز هیچی ننوشتمok حالا اگه کاری ندارید بای بای... راستی آدرس:www.haniyee.blogfa.com
نظر فراموش؟؟؟ نشود . . .
سلام و صد سلام:
حالتون خوبه؟ امید وارم خوب باشید بالاخره با یه مطلب جدیداومدم پیشتون. راستییه چیزی اگه میخواید همه ی مطالب وبلاگم رو بخونید اون گوشه ی سمت راست نوشته Archiv وپایینشم ماه ها رونوشته اون ها رو بزنیدو صبر کنید تا صفحه بازشه وقتی باز شد شما میتونید همه ی خاطراتم و از سال 87 تا الان رو بخونید والبته نظر بدید . okراستی قرار بود عکس های شاندیز رو بزارماما هرچی تو دوربینمونو گشتم پیدا نکردم. حالا بزارید دوربین خاله ایناممببینم آخه نیست اونا هم با ما اومده بودن شاید یه عکسایی داشته باشن... امید وارم.اوه راستی فراموش کردم بعد از این همه نیومدن ماه رمضونم بهتون تبریک بگم.من و ببخشید حالاالان میگم: حلول ماه مبارک رمضان رو به همه ی شما عزیزان تبریک میگم...
حالا اگه کار ندارید بای بای...
سلام وصد سلام : حالتون خوبه؟؟؟
چرا دیگه همه من و فراموش کردن دیگه کم کم دارم نا امید میشم من فقط به خاطره شما نوشتماون وقط شما شما هم این طوری؟؟؟ خوب حالا مهم نیست جمعه صبح بود که وسایلمون و جمعکردیم تابریم مشهد وای خیلی باحال بود مخصوصا موقع رفت چون که با هواپیما رفتیم و وقتیهواپیما نشست یه آقایی براش دست زد آخه فکر کنم امیدی به نشت هواپیمامون نداشت... اما خدا وکیلی خیلی بیخود و بی مقدمه دست زد آخه هواپیماش خیلی خیلی خوب بود حالاخیلی تعریف کنما... ok اونجا رفتیم شاندیز خیلی باهال بود حالا شاید یه چند تا عکس ازش گذاشتم تا شما هم ببینیداز این آدمکایه چسبونکیا هستن که میچسبن به دیوار خریدم اما وقتیکه امدیم هتل خواهرم ورداشتو زد به سقفه اونجا سعی میکنم عکس اونم بزارم آخه ازش عکسگرفتم...خوب حالا نظر بدید عکسارو بزارم یا نه؟؟؟نظر و بدید منم میزارم راستی من تو برگشت امیدی به نشست نداشتم آخه هی خلبانموجمیداد...فعلابای تا نظرات شما که عکس بزارم یا نه؟؟؟ بای
سلام و صد سلام
حالتون خوبه؟؟؟ من که خیلی خوبم چرا؟ خوب معلومه به خاطره کادوی تولدمه اونو دوست دارممیخواید بدونید چیه؟؟؟ خوب پس صبر کنید اون روز یعنی روز تولدم ساعتای ۶:۳۰ دقیقه اینابودمامانم اینا رفتن بیرونو منم با خودشون نبردن...یه چند روز قبل از تولدم گوشیم خراب شدهبود یعنی گوشیه مامانم که فعلی داده بود به من خراب شد یا بهتره بگم من خرابش کردم. بعدمامانم روز تولدم به بابا گفت که بریم یه گوشی بخریم و من گوشیمو ازش بگیرم و هر بلاییکه میخواد رو موبایله خودش بیاره و بعد گفت بیچاره موبایلم... بلاخره اونا رفتن و برام خریدن وخواهرم از بابام گرفت و دادش به من بعدشم رفتیم خونه ی مادربزرگم خاله هامم اون جا بودنو تولدم و تبریک گفتن.اینم از خاطره ی روز ۷ مرداد ۸۹ ساعت ۱۱ شب البته امروز ۱۳ مرداد ۸۹هست آخه چون ۸ مرداد ۸۹ رفتیم مشهد نتونستم یه ۵ روزی چیزی ننویسم. ببخشید اوه راستی مامانجونم و بابا جونم دوستتون دارم...
ok اگر فعلا کار ندارید بای بای...
راستی کیکم و شیرینی هم خوردیم ...
جاتون خالی
سلام و صد سلام خوبید؟؟؟
الان ساعت ۱۲:۵۷ دقیقه ی بامداد هست و الان هم میشه پنج شنبه ۷ مرداد ماه سال ۸۹. حالانمیخواید از من بپرسید چرا دارم اینقدر توضیح میدم؟؟؟نه؟دلم و شکستید خوب مهمنیستمن میگم و کاری باشما ندارم. اوه نه این که شما ها اصلا برام مهم نیستیدا نه همین طوری یه چیپروندم دیگه
خوب راستی میخواستم درباره ی عنوان یادداشتم حرف بزنم الان شروع میکنم :من ۷ مرداد ۱۳۷۸یه همچین روزی پامو به این دنیا گذاشتم...
البته این قدر خوشحالی نداره ها.ببینم حالا شما نمی خواید بگید:
ممنون
قشنگه؟؟؟
راستی اگر ساعتی که تو وبم بود با ساعتی که این بالا خودم نوشم فرق کرد تعجب نکنید چون
نصفشو دیشب نوشتم و نصفشم الان و الا ن هم ساعت ۱۲:۲۷ دقیقه ی بعد از ظهره... ok حالابزارید من یه شمع فوت کنم : بشمارید1,2,3حالا
بازم مر30 ok فعلا بای بای...