سلام و صد سلام خوبید؟
امروز دوشنبه ی تیر ماه سال 89ساعت 4:49 دقیقه هست. من شبه شنبه تصمیم گرفتم تا قبل ازاین که نتایج بیاد برای آخرین بار با خیال راهت برم خونه ی یکی از فامیلامون بعد تصمیم گرفتم تابرم خونه ی خالم هر چند که بازم نگران بودم اما حالا بهتر از نیومدن به خونه ی خاله ام بود چوناگرخونه میموندم همش باید به سایت سمپاد سر میزدم اما بازم از تیزهوشان بگذریم و بی خیال البته فقط شما...ما جمعه با خالم اینا تصمیم گرفتیم بریم بیرون اون جایی که رفته بودیم یه دفعه چند نفر باهمدعوا شون شد ... اونجا خاک بلند شدو هواش خذاب شد و ما تصمیم گرفتیم برگردیمخونه ما با خالم اینا برگشتیم آخه اونا ماشین شون رو نیاوردن بعد از این که اونا رو رسوندیمخونشون دختر خالم هی گفت بیا بمون منم گفتم پس مامان من اینجا میمونم مامانمم گفتباشه... منم موندم اونجا شب تا ساعت 5 صبح داشتیم با این و اون چت می کردیمخیلی حال داد امید وارم تا نتایج بیاد دختر خالم بتونه بیاد خونمون آخه دیگه نوبتی هم باشهنوبت اونه... وای دیگه خسته شدم از بس رفتم تو سایت سمپاد وای پس چرا نمییاد؟
دیگه مردم ok تا لپتابمو منفجر نکردم بای بای نظرم فراموش نشه...
سلام...خوبید؟
امروز ۲۴ سال ۱۳۸۹ ساعت 5:۵۴ دقیقه امروز ما مهمون داریم به خاطر همین من صبح بعد از اینکه ازکلاس زبان اومدم دیدم مامانم داره جارو میکنه. اون جارو رو خاموش کرد و گفت: که بریم تامیوه بخریم من گفتم مامان من نمییام مامانم گفت چرا؟گفتم آخه خستم گفت باشه. همون موقع برق رفت مامانم گفت حالا که برق رفت بزار جارو اینجاباشه بعد دوباره گفت راستی الان که دیگه نمی تونی با اینترنت کارکنی بیا بریم منم گفتم نهبعد مامانم گفت هرجور میلته اون با خواهرم رفت ومن خونه تنها موندم رفتم تا یه کمی سنتوربزنم یه زره که گذشت یه دفعه برقا اومد جارو هم به برق بود که ناگهان.... بگید چی شد؟جارو روشن شد صدای وحشت ناکی دراورد که نگو نپرس از رو صندلی سنتورم چنان پریدم کهخدا می دونه... ok راستی هنوز نتایج نیومده ها وای آره اصلا برام مهم نیست...حالا فعلا بای بای...کاردارم با دوسته کلاسم دارم چت میکنم...
سلام و صد سلام
امروز 21 تیر سال1389 ساعت 12:12 دقیقه وای دیگه نمی دونم چی بگم آخه دیگه این تیزهوشانمشورشو درآورده مثلا اینا باید یه برنامه ای داشته باشنبرای همشون متاسفم...خودشون می گن بهترین مدرسسا... نمی دونم موضوع اصلی رو چه طوری بگم می دونید من بهاحتمال۹۵٪ تیزهوشان قبول می شم به همین خاطر۵٪ مامانم من و مدرسه ی ... ثبت نام کردمیعنی فقط اسممو نوشت بعد مامانم هرچی گفت مدارک هیچی نمی خواید؟ بعد اونا گفت: نههیچی نمیخواهد فقط یه برگه دادن تا بخونیم ما خوندیم بعد 2 هفته گذشت من دیروز به دوستمزنگ زدم گتم اون مدرسه که منم ثبت نام کرم تو مدارکی ندادی؟ گفت چرا همه ی بچه ها دادنمگه میشه گفتم ما ندادیم بعد مهلت ثبت نامم تموم شده وای همشون سرکار میزارن متاسفم
خیلی مسخره اند... ok فعلا بای...
سلام و صدسلام خوبید؟
امروز ۱۸تیر سال ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۵۸ دقیقه شب من می خوام خاطره ی امروزموبنویسم که شما
عزیزان بتونید اونرو بخونید... امروز یه روزی به نام روز بد شانسی من بود می دونید
چرا؟ چون که امروز یا بهتر بگم دیروز قرار بودمن تعدادی از عکسای قشنگمونو ببریم تا چاپ کنیم
البته من اومدم تا چند تا از عکسا ی خواهرفضولم رو فتوشاپ کنم تا بهتر بشه... البته مگه همون
فضوله گذاشت این یه بد شانسیچون اون موقع داشتم یه عکسه خانوادگی خیلی قشنگ رو
فتوشاپ می کردم بگید چی شد...می دونید همین اومدم یه کلیدی رو بزنم همه ی زحماتم به باد
رفت... اونم یکی دیگه... حالا بزارید بعدی رو بگم... می دونید بازم سر فتوشاپ بودم که
داشتم دوربرداریه یه عکسی رو میکردم بله که یه دفعه چی شد؟ چیز خواستی نشد بله ولی
فقط فقط موسم قطع شد و بازم زحمات کجا رفت؟ تو هوا ... منم که حرسم درومد و لب تاپم تو
هوابودبعد یه کم ازش بخار درومد.... بله اینم از امروز ما چه روز قشنگی؟ نه؟باشه من
دیگه باید برم mrc =مرسی ازاین که همراهیم کردید.... اوه راستی یه کی دیگهبازم اومدن نتایج
سرکاری بود.... اه اه دیگه از این بدتر نمی شه مامان. وای. فعلا بای بای برید
بخوابید البته اگر ظهر یا شبه راستی اگر با من کری داشتید به ایمیلم بیایید ایمیلم : haniyee.prrety12@yahoo.com معمولا رو خط هستم. بای بای...
سلام خوبید؟
من؟ من بد نیستم آخه می دونید چرا؟ نمیدونید؟هرچند از کجا باید بدونید آخه من
موندم که این آموزش و پرورش چه طور می تونه ما بچه ها ی چوچولوی ۱۱ ساله رو سر کار بزاره؟
ها؟ بازم سرکاری بود ؟ باور نمی کنم می دونید چرا؟ چون دیشب به خاطر نتایج تیزهوشان
که اشالله بگم چی شه نخوابیدم اه مسخره ها اشالله که دیگه امشب مییاد آقای
آموزش پرورش ناحیه ی ۲ قزوین نه؟
جان من نگید نه...
دیگه خسته شدم از بس که روزی ۱۰۰۰ بار رفتیم تو سایت و مامانم اومده من و به زور بلند کرده
و گفته وللش اما مگه من می تونم آهمیشه یا مامانم ویا خواهرم منو بلند کردن
خوب مام آدمیم بابا نتایجو اعلام کنید آخه می بینید اینم از خاطره ی امروز یا بهتره بگم هروز من
مرسی که من و همراهی کردین اگه کاری ندارید بای اگرم کاری دارید نظر بدید. بازم مرسی...
بای بای الانم رو سایتم...