سلام:حالتون خوبه؟ من خوبم
دیگه حوصلم سر رفته بود که گفتم بیام یه پوستی بنویسم... خوب دیروز بود که خونه ی خاله جونم افطاری دعوت بودیم منم دیشب خونشون موندم آخه نوبت من بود من و دختر خالم نوبت گذاشتیم باید میرفتم آخه نیست که دیگه مدارس داره باز میشه فکر نکنم با این وضع معلم ها و درس ها بتونیم بریم خونه همدیگه...البته امروزم همچین زیادم کنار هم نبودیم اما بازم از هیچی بهتر بود آخه ساعت۴دختر خالم کلاس داشت و ساعت ۶ هم من...برای همین فقط تا ساعت ۴ باهم بودیم...امروز که روزه بودم وقتی از کلاس زبان اومدم دیگ تحمل نداشتم آخه دیگه واقعا گرسنم شده بود.اه اه این کلاس زبانم شد کلاس؟ دوست دارما مخصوصا وقتی که به اینگلیسی صحبت میکنیم...
اما خوب اون آخرش خیلی دیر میگذره... واااااااااااااااااای!!! خدا بخیر کنه فردا ساعت ۱۰ صبح هم کلاس جبرانی داریم... خوب پس برم زود تر بخوابم تا صبح حداقل ساعت ۹ بیدارشم آخه بادوستم میرم کلاس و اونم ساعت ۹:۳۰ میاد دنبالم!!!راستی یه خبر خوب:(البته برای خودم) دوشنبه کلاس سنتورم تعطیل شد...
آخ جون ن ن ن میدونید چرااین قدر خوشحالم؟؟؟ آخه این درس خیلی زیاد بود و من تو این چند روزی که حالم بد بود نتونستم تمرین کنم ....
خوب اگر کار ندارید فعلا بای بای
ajab
شماااا؟؟؟