سلامی دوباره به این بویی که داره میاد حالتون خوبه؟ منم بد نیستم...
خوب اومده بودم تا براتون تعریف کنم از یه خاطره ی مسخره خوب حالا لطف کنید گوش کنید:دیروز بود که اومدم خاطره ی پیروزم رو بنویسم همین اومدم بنویسم یکی از دوستای... اومد تو یاهو و گفت مییای با هم چت کنیم؟ من گفتم یکم اون یکم شد ۱ ساعت منم هی میگفتم ببین به خدا من کار دارم اما مگه ایشون به حرف من میرف؟ انگار نه انگار حالا بالاخره باهش خداحافظی کردم تا بیام دوباره وبمو بنویسم اما دوباره مامانم گفت پاشو گفتم چرا گفت چون اولن من کاردارم و دومن امشب مهمونی هستیم و باید کاراشو انجام بدی پاشدم٬ گفتم مامان این صفحه ی مدریت وبلاگم رو نبندی ها اونم گفت باشه آخه یه ۱۰ خطی نوشته بودم... رفتم کارامو انجام دادم و اومدم تا بقیه ی اون رو بنویسم که یهو نوشت:اتمام وقت مدیریت... من همین جوری ماتم برده بود چون الان اون ۱۰ خط کجا بودن؟ تو هوا^^^ واما امروز یامروز صبح رفتیم تا برا من با اجازتون مانتو بخریم ساعت 10 بود که رفتیم ولی وقتی برگشتیم ساعت 2 بود. تا اتاقم رو مرتب کنم و یه سری کار انجام بدم شد ساعت 3 واما ساعت 3 ساعت 3 اومدم تا یه خورده یه چی بنویسم شد ساعت 3:30 آخه تو نیم ساعت چی میشه کرد میدونید منظورم اینه که تو این نیم ساعت من یه کارای دیگه ای کردم و ساعت 3:30 هم اومدم بنویسم مامانم اینا گفت نمیخوای بری؟ گفتم کجا گفتن کلاس بسکت دیگه... بله منم پاشدم و رفتم آخه شما میگید با این بد شانسی هایی که من آوردم چی باید کرد؟؟؟ من دیگه نمیدونم وای خدا دیگه خست شدم باید برم کاری نداری؟؟؟ بای...
سلام وبلاگ خوب داری. با عکس های کنسرت ترکیه شادمهر عقیلی منتظرتم[گل]
ok
سلام حانیه جون من اپم بهم سر بزن
حتما...
مرسی خانومی مهربون !!
سلام حانیه خوبی؟ من پرگلم وبلاگ خیلی خوشگلی داری خیلی خوشگله حانیه جوون میشه بگی چندسالته و کجا زندگی میکنی ؟ فضولی نباشه ها که این سوالات رو میپرسم آخه من یه دوست دارم اسمش حانیه هست گفتم شاید تو باشی آخه دلم براش تنگ شده راستی به من سر بزنی یا فعلا.
راستی عکسات خیلی خوشگله.
الاهی چقدر تو سرت شلوغه اشکال نداره همین که اومدی این چند خطم نوشتی نعمته
حتما...
سلام حانیه جون خیلی خوب مینویسی موفق باشی
سلام
مطالب وبلاگت قشنگه
منم شما رو لینک کردم
فعلا خدانگهدار
ممنون
مرسی