ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

امروز یعنی ۱۳ تیر...

سلام وصد سلام


امروز یعنی ۱۳ تیر ماه ۱۳۸۹ من خیلی نگرانم چرا؟ چون ممکنه هر لحظه نتایج بیاد خدا بخیر کنه 


ترو خدا دعا کنین قبول شم مثل اینایی که دم اتاق عمل هستن که دارن خدا خدا می کنن که


مریض شون سالم از اتاق عمل بیاد بیرن وای خدا  ,  جون من دعا کنین دارم میمیرم ...


راستی دارید من و از نوشتن ٫پشیمون می کنین من که نمی تونم بدون نظر بنویسمخواهش می کنم


نظر بدید امید وارم حال من و درک کنید ای وای... خوب ببخشید کار دارم فعلا بای بای...

خاطرات مدرسه ومعلم هام

سلام خوبید؟


منم بد نیستم می دونید چرا؟


چون دیروز که داشتم کتابای مدرسم رو جمع می کردم دلم برای معلمای گلم تنگ شد. آخه اونا برامون


خیلی زحمت کشیدن من ازشون خیلی ممنونم من اونا رو دوست دارم اگه خودشون دارن این


مطلب رو می خونن ازشون خیلی ممنونم دلم برای همتون تنگ شده و میشه.


ای کاش می شد که دوباره این خاطره ها تکرار می شد مخصوصا کلاس های ریاضی یا ادبیات ویا


علوم و جغرافی ای کاش...


ولی دیگه نمیشه. اون موقع ها قدر نمی دونستیم ولی الان...


امید وارم خودتون بخونید.


دیگه نمی دونم چی بگم ...؟       فعلا بای بای 


راستی امروز ۸۹/۴/۹  ساعت۲:۲۸ دقیقه   


ببین تا نر فتید  یادتون نره برا ی تیز هوشانم دعا کنین.  الو نظر فراموش نشه خیلی کم نظر


میدینا.      ok بای بای سرتو نو درد آوردم.

پس از چند روز

سلام و صد سلام به دوستا ی خوبم


از همتون معذرت می خوام که از روز مادر به بعد نتونستم مطلب تازه ای رو بنویسم. آخه سرم


خیلی شلوغ بود.  وای دیگه دارم می میرم چرا؟ چون چون قرار نتایج فردا یا چند روز دیگه بیاد .


خوب بگذریم.  امیدوارم که  تابستون خوبی رو تو این چند هفته داشته باشید


خوب راستی  امروزم  سالروز امام علی (ع) و روز پدره. راستی فراموش کردم که روز پدر رو به بابا


های گل تبریک بگم. تبریک روز پدر رو در مطلب بعدی ببینید...


توی این چند روز نمی دونم چه جور خبرلیی رو شنیدید؟ اما یکی دوتا از خبرایی که من شنیدم 


بد نبود. مثلا از ورزشگاه زنگ زدن و گفتن برای تیم بد مینتون قبول شدی و بیا تا برای مسابقات


تمرین کنیم. یا مثلا توی خط رتبه ی ۲ آوردی. خوب امیدوارم  شما هم روز های خوبی داشته


باشید. بریم به سوی مطلب دیگه: 

 

okبای بای ی ی ی ی ی

شروع شد...

سلام و صد سلام به دوستای خوبم:


امروز۸۹/۳/۱۲ است من ۲روز که برای همیشه از دبستان تعطیل شدم.


راستی خاطره ی مرحله ی دوم تیزهوشان ننوشتم. ۳۱ اردیبهشت مثل ۲۷ فروردین بود مثل همون


روز صبح بیدارشدم وبه جلسه ی امتحان رفتم  سوالات سخت بود البته نسبت به مرحله ی اول.


فعلا که معلوم نیست که نتایج کی اعلام می شه اما مثل اینکه ۱۵ تیر ماه اعلام شه.


بازم برام دعا کنین.  خوب از این موضوع خارج شیم.می خواستم بگم بالاخره شروع شد،


تابستون و میگم البته برای ابتدایی ها منم سال دیگه به روز شما راهنمایی ها می افتم.


آخیش ۳ ماه تعطیلیم اما این ۳ ماهم مثل سال های دیگه تموم میشه ولی بازم حالا دیگه


برای همتون آرزوی یه تابستون خوبی رو می کنم.


تا مطلب بعدی خداحافظ....            ساعت:۱۶



یه روز جمعه...

سلام و صد سلام

امروز یه جمعه ی خوبی بود امروز بعد از اینکه من از کلاس ریاضی اومدم تو حدودای ساعت 1 خاله


جونم زنگ زد و گفت مییاد بریم بیرون ناهار بخوریم ؟   ما هم به اتفاق خانواده رفتیم خیلی خیلی


خوش گذشت ساعت 1 رفتیم ساعت 7 برگشتیم .   بعد از اینکه ناهار و خوردیم یه خورده


استراحت کردیم  بعد من و بابام والی بال بازی کردیم . بعد هم همگی وسطی بازی کردیم خیلی


حال داد.همین که داشتیم وسطی بازی می کردیم یه دفعه وای خدای من... خوردش زمین و


شلوارش... من و دختر خالم زدیم زیر خنده این قدر خندیدیم که دلمون درد گرفته بود.


دیگه بازی بسه اه نه خلاصه یه لیوان چای خوردیم و بعدم اومدیم خونه وای خیلی خوش گذشت


هنوز هم وقتی فکرر اون موقع رو میکنم...


خلاصه  خیلی خوش گذشت.


                                   (  تا یه خاطره ی دیگه خدا حافظ )


ساعت:9:45