ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

هرچه را که دوست داری روی کاغذ سفیدت بنویس

سلام وباز هم سلام

نمی دونم که این نوشته ای که می خوام بنویسم تلخه یا شیرین

ولی امیدوارم که هرکی که می خونه خوشش بیاد

امیدوارم...امیدوارم...

نمی دانم چه بگویم واز کجا شروع کنم!

نوزادی کوچک بودم ونمی دانستم که ( الف ) را چه گونه بنویسم ولی بعد فهمیدم که از ( ا ) ادب واز (ب) باران را

ببینم واز (پ) پاکیزگی را بنویسم...

چیز های زیاد دیگری هم هست که نه به زبان آوردم ونه در دفتر چه ی خا طراتم ننوشته ام !!!

باید همیشه انسانی درست کار باشیم وقدر نعمت های خدا را بدانیم...

ما روزی متولد شدیم و رشد کردیم وروزی در آ خر از دنیا می رویم و حتی در آن دنیا هم چیز های تازه ای هست...

(( مثل این است که دوباره متولد شدیم ))

تحویل کارنامه

سلامی کردم دوباره  Baby GirlBalloons

از همه ی شما دوستان و مخصوصا اونایی که برام نظر گذاشته اند بسیار معذرت خواهی می کنم

 

چرا واقعا نمی دونید برای اینکه چند روز بود که مشغول انجام دادن کاری بودم که نتوانستم در ویبلاگم چیزی بنویسم

امیدوارم که نارا حت نشده باشید

امروز که 13/3/87 است من کارنامه ام را گرفتم از دوستی که برام نظرداده نمره ی کارنامت 99/19 قبول نیس

زییاد نگران نشه چون که 20 شدم هرچند برای چی نگران بشی؟

الان بیشتر کسانی که از من بزرگتر هستند می گن آخه دختر یکی نیست که به تو بگه دیگه آخه کلاس سوم یا چهارم  کارنامه دارن معلوم که همه بیستن

ولی به خدا این جورییام نیست چون یکی از بچه ها امتحان اول اول سال و شیش شد باورتون میشه . تازه کارنامه ی نوبت اولش و 5/18 نیم شده بود این قدر سخت نگیرید حالا متوجه شدید که نمرات 20 همین جوری

نیست !!!

اشنایی با من و خاطرهام

سلامی کردم دوباره:

آره درست متوجه شدی دوباره سلام کردم !!!

راستی یکی از دوستان نظر داده : لطفا در بخش بعدی خودت و معرفی بکن.

من هم قبول کردم و الان می خوام خودم را معرفی بکنم: من حانیه  هستم ودر کلاس

چهارم ابتدایی درس می خونم راستی تا یادم نرفت من ۱۱ساله هستم.

دیشب محمد دایی ام به من گفت: تو شب باید اینجا باشی منم شب اونجا خوابیدم...

دختر خاله ام که مامان و باباش رفتن مسافرت خونه ی مامانی ام بود .

هنوز امتحاناش تموم نشده

وقتی دید من بی کارم عصبانی شده بود

من بهش خندیدم وبعد رفت درس هایش را بخونه

تا خاطره ای دیگر خدا پشت و پناه شما

خاطره ی امروز یعنی: ۴/۳/۱۳۸۷

سلامی به گرمی آفتاب :

سلامی کردم دوباره ! راستی با امتحانات که بعضی ها مثل خودم که ازاونا بدم مییاد چه طورید ؟

امید وارم خوب و خوش و سلامت در کناره خانواده باشید

من که امروز اخرین امتحانم بود

فکر میکنم که همه ی امتحانام و خوب داده باشم امیدوارم که شما دوست عزیز که هر جا هستی همیشه موفق باشی و در تمام مراحل زندگی ات همیشه نمره ی 20بگیرید.

بچه های ما در مدرسه اخر سال همیشه خیلی خیلی کم گریه می کنن.

امروز هم یکی از همون روز ها بود!!! من به دوستایه صمیمیم گفتم : بچه ها ماکه غصه  ای نداریم چون توی تابستون هم دیگرو می بینیم!!

پس دیگران که دوستا شون و نمی بینند باید چی بگن؟؟؟؟

من یک دفعه یک نی نی کوچولو و دیدم دوستم شهرزاد که عاشق نی نی کوچولو هست بهش گفتم .

بعدش باهم پهلو ی اون رفتیم و با اون مشغول بازی شدیم



تا دیداری دوباره خدا حافظ

خاطرات گوناگون

سلامی دوباره

امروز که ازخوب بیدار شدم تونستم کارهای خیلی زیادی انجام بدم  ، براتون چنتا مثال می زنم : اول به مدرسه رفتم

واتحانات چرت و پر تو دادم ::

بعدش به خونه رفتم مامانم گفت: راستی امروز می خوام برم  حساب باز بکنم ! من گفتم : من هم مییام ، وقتی

حساب باز کردیم من گفتم: مامان بریم خونه ی مامانی؟

مامانم قبول کرد بعدش رفتیم من باز هم زنگ و زدم وبعد که مامانی ام درو باز کرد من رفتم تو از شانس بد من پام پیچ

خورد، مامان و دا یی ام خندیدن ؛ من که خیلی عصبانی شده بودم گفتم: خنده داره ؟

بعد که رفتیم تو من چند تا سوال مهم در باره ی اینترنت از دایی ام پر سیدم  و بعد که کارم تموم شد گفتم : چند تا  بلوتوث برام بفرست ، ولی از شانس بد من ، مو بایلمو با خودم نبرده بودم! دایی ام گفت: بلوتوث ها رو چه طوری بفرستم

می خوا ی پا درارن برن وقتی گوشیتو نیاوردی؟

بعد من خندیدم و به مامانم گفتم : بریم خونه ! بعد خدا حافظی کردیم و به خونه اومدیم

راستی تا سلامی دوباره خدا حافظ!