ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

سلام به همهــ!ببخشید این چند روزو آپ نکردمــ.همونطور ک تو پست قبلیم گفته بودم دایی گرامیمان شب شنبه میخواد بره مکهــ.شب شنبه ساعت 8 رفتیم خونه مامان بزرگم و تا ساعت 3 اونجا بودیم وای نییدونید چ حالی داد اولش ک رفتیم تاساعت 9 وِل گردی کردیم و بعدشم ستایش شرو شد و تا ساعت 10 اونو دیدیمو یه خورده شام خودیم بعدشم مامانبزرگم تو بالکُنشون رخت خواب انداخت خوافیدیمــ!!!ولی آقا چشمتون روز بَد نبینهــ نمیدونین چی شد...سر یه چیز مسخره با یکی دعوام شد...حالا تو پست بعدی قضیه رو میگم خیلی مفصلهــ!!!خو حالا قضیه دعوا رو وللش اینو بگم ک دیروزم ک نیمه شعبان بود جاتون خالی رفتیم آش پُخدیم برا داییمـــ....اینقد حال داد من و دختر خالم سَر اینکه کدوم همسایه رو ببریم بدیم دعوا میکردیمــ!!!آخرشم همه همسایه ها رو دوتایی بردیم!!!یه همسایه رو من زنگ میزدم میگفتم آش آوردیم اون آشو میداد یه همسایه رو اون زنگ میزد من آشو میدادمـــ...تازه روی همه آشارو من تزیین کردمـــ!!!!عسکشو براتون میزارمــ.

خو دیه ما بریمــ. اگه کاری ندارین بابایــ...

+عکسهــ آش تو کانتینیو(ادامه مطلب) هســ....فعلا یه عکسه شاید حالا بازم اضافه کردمــ...

اینم از آشــ: 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد