ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

ღ♥ღ мʏ ∂ιαяʏ ღ♥ღ

♥k♥ Ɩ˩ѲѴЄ ƳѲѲѲѲƲ ѦƳ ˩ѲѴЄ ♥ k♥

(( لالایی هایی که هرشب برایم می گفتند ))

سلامی به گرمی آفتاب

می دونم که می خواین این مطلب دیگه تلخ نباشه ...

ولی باز هم معذرت می خوام چون که اینم خیلی خیلی خیلی کم تلخه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

روزی بود که من متولد شدم و الان 9 سال دارم و در 5 سالگی یا بهتر است بگو یم در 4 سالگی ام نمی توانستم

به خواب بروم و با صلوات بر آل محمد ((ص)) به خواب می رفتم ،ولی روز هایی هم بود که آن قدر خسته بودم که

با یک چشم به هم زدن به خواب می رفتم یا این که لالایی های زیادی برای خوابم بود....

مثلا روز هایی هم بود که وقتی مادر و پدرم می خواستند بخوابند به آرامی باهم صحبت می کردندواین لالایی زیبایی

برایم بود!!!

می توانم دوتای دیگر هم مثال بزنم مثلا وقتی رفتگرها کوچه های پهن و باریک را جارو می کردند می توانستم

به راحتی به خواب بروم وحتی حاضر بودم که مادرم یک لحظه پهلویم بخوابد تا من به خواب بروم!!!

((این چیز هایی که گفتم بهانه هایی برای لالایی هایم بود))

هرچه را که دوست داری روی کاغذ سفیدت بنویس

سلام وباز هم سلام

نمی دونم که این نوشته ای که می خوام بنویسم تلخه یا شیرین

ولی امیدوارم که هرکی که می خونه خوشش بیاد

امیدوارم...امیدوارم...

نمی دانم چه بگویم واز کجا شروع کنم!

نوزادی کوچک بودم ونمی دانستم که ( الف ) را چه گونه بنویسم ولی بعد فهمیدم که از ( ا ) ادب واز (ب) باران را

ببینم واز (پ) پاکیزگی را بنویسم...

چیز های زیاد دیگری هم هست که نه به زبان آوردم ونه در دفتر چه ی خا طراتم ننوشته ام !!!

باید همیشه انسانی درست کار باشیم وقدر نعمت های خدا را بدانیم...

ما روزی متولد شدیم و رشد کردیم وروزی در آ خر از دنیا می رویم و حتی در آن دنیا هم چیز های تازه ای هست...

(( مثل این است که دوباره متولد شدیم ))

تحویل کارنامه

سلامی کردم دوباره  Baby GirlBalloons

از همه ی شما دوستان و مخصوصا اونایی که برام نظر گذاشته اند بسیار معذرت خواهی می کنم

 

چرا واقعا نمی دونید برای اینکه چند روز بود که مشغول انجام دادن کاری بودم که نتوانستم در ویبلاگم چیزی بنویسم

امیدوارم که نارا حت نشده باشید

امروز که 13/3/87 است من کارنامه ام را گرفتم از دوستی که برام نظرداده نمره ی کارنامت 99/19 قبول نیس

زییاد نگران نشه چون که 20 شدم هرچند برای چی نگران بشی؟

الان بیشتر کسانی که از من بزرگتر هستند می گن آخه دختر یکی نیست که به تو بگه دیگه آخه کلاس سوم یا چهارم  کارنامه دارن معلوم که همه بیستن

ولی به خدا این جورییام نیست چون یکی از بچه ها امتحان اول اول سال و شیش شد باورتون میشه . تازه کارنامه ی نوبت اولش و 5/18 نیم شده بود این قدر سخت نگیرید حالا متوجه شدید که نمرات 20 همین جوری

نیست !!!

اشنایی با من و خاطرهام

سلامی کردم دوباره:

آره درست متوجه شدی دوباره سلام کردم !!!

راستی یکی از دوستان نظر داده : لطفا در بخش بعدی خودت و معرفی بکن.

من هم قبول کردم و الان می خوام خودم را معرفی بکنم: من حانیه  هستم ودر کلاس

چهارم ابتدایی درس می خونم راستی تا یادم نرفت من ۱۱ساله هستم.

دیشب محمد دایی ام به من گفت: تو شب باید اینجا باشی منم شب اونجا خوابیدم...

دختر خاله ام که مامان و باباش رفتن مسافرت خونه ی مامانی ام بود .

هنوز امتحاناش تموم نشده

وقتی دید من بی کارم عصبانی شده بود

من بهش خندیدم وبعد رفت درس هایش را بخونه

تا خاطره ای دیگر خدا پشت و پناه شما

خاطره ی امروز یعنی: ۴/۳/۱۳۸۷

سلامی به گرمی آفتاب :

سلامی کردم دوباره ! راستی با امتحانات که بعضی ها مثل خودم که ازاونا بدم مییاد چه طورید ؟

امید وارم خوب و خوش و سلامت در کناره خانواده باشید

من که امروز اخرین امتحانم بود

فکر میکنم که همه ی امتحانام و خوب داده باشم امیدوارم که شما دوست عزیز که هر جا هستی همیشه موفق باشی و در تمام مراحل زندگی ات همیشه نمره ی 20بگیرید.

بچه های ما در مدرسه اخر سال همیشه خیلی خیلی کم گریه می کنن.

امروز هم یکی از همون روز ها بود!!! من به دوستایه صمیمیم گفتم : بچه ها ماکه غصه  ای نداریم چون توی تابستون هم دیگرو می بینیم!!

پس دیگران که دوستا شون و نمی بینند باید چی بگن؟؟؟؟

من یک دفعه یک نی نی کوچولو و دیدم دوستم شهرزاد که عاشق نی نی کوچولو هست بهش گفتم .

بعدش باهم پهلو ی اون رفتیم و با اون مشغول بازی شدیم



تا دیداری دوباره خدا حافظ