سلام و صد سلام
امروز یه جمعه ی خوبی بود امروز بعد از اینکه من از کلاس ریاضی اومدم تو حدودای ساعت 1 خاله
جونم زنگ زد و گفت مییاد بریم بیرون ناهار بخوریم ؟ ما هم به اتفاق خانواده رفتیم خیلی خیلی
خوش گذشت ساعت 1 رفتیم ساعت 7 برگشتیم . بعد از اینکه ناهار و خوردیم یه خورده
استراحت کردیم بعد من و بابام والی بال بازی کردیم . بعد هم همگی وسطی بازی کردیم خیلی
حال داد.همین که داشتیم وسطی بازی می کردیم یه دفعه وای خدای من... خوردش زمین و
شلوارش... من و دختر خالم زدیم زیر خنده این قدر خندیدیم که دلمون درد گرفته بود.
دیگه بازی بسه اه نه خلاصه یه لیوان چای خوردیم و بعدم اومدیم خونه وای خیلی خوش گذشت
هنوز هم وقتی فکرر اون موقع رو میکنم...
خلاصه خیلی خوش گذشت.
( تا یه خاطره ی دیگه خدا حافظ )
ساعت:9:45